جدول جو
جدول جو

معنی راست باز - جستجوی لغت در جدول جو

راست باز
بی حیله و نیرنگ، درستکار، برای مثال نداریم بر پردۀ کج بسیچ / به جز راست بازی ندانیم هیچ (نظامی۶ - ۱۱۳۷)
تصویری از راست باز
تصویر راست باز
فرهنگ فارسی عمید
راست باز
(فَ مَ دَ / دِ)
که راست بازد، که در بازی غدر و تزویر و دورویی نکند، که جر نزند، که در قمار دغلی نکند، پاکباز، که دغا و دغل نکند در قمار، مقابل دغل باز: هو تقی الظرف، یعنی امین راست باز است، نه خائن و دغل باز، (منتهی الارب)، راست، (یادداشت مؤلف)، بی غدر و تزویر:
این کارزنان راست باز است
افسون زنان بد دراز است،
نظامی،
- راست باز و پاکباز، آنکه در بازی و بمجاز در کارها بی غدر و تزویر باشد،
، صادق، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، امانت دار، راست معامله، (آنندراج)، دیندار، با اعتقاد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست بالا
تصویر راست بالا
راست قد، کشیده قامت، خوش قد و قامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست پا
تصویر راست پا
ویژگی ورزشکاری که با پای راست به توپ ضربه می زند، در ریاضیات متساوی الساقین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماست با
تصویر ماست با
آشی که در پختن آن ماست به کار می برند، آش ماست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست بر
تصویر راست بر
آنکه دیگری را به راستی و درستی راهنمایی می کند، برای مثال سپهبد ز ملاح فرزانه رای / بپرسید کای راست بر رهنمای (اسدی - ۱۶۷)، در علم هندسه شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی، راست پهلو، مربع مستطیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
گشاده دست، باسخاوت، بخشنده، کسی که هرچه دارد خرج کند یا به دیگران ببخشد، دست ودل باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
مقابل کجبین، کسی که چشمش راست و درست می بیند، مقابل خطابین، آنکه حقیقت را می بیند، طرف دار حق و حقیقت، حقیقت بین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست کار
تصویر راست کار
درستکار، کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، امین، پاک دست، درست کردار، صحیح العمل، برای مثال خواهی که رستگار شوی راست کار باش / تا عیب جوی را نرسد بر تو مدخلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسن باز
تصویر رسن باز
بندباز، آنکه روی ریسمان راه می رود و هنرنمایی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست ساز
تصویر راست ساز
راست کننده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ بَ)
آنکه بازی به کاسه کند از عالم شیشه باز، و آن چنان است که دو کاسۀ چینی پر از آب کنند و کاسه بازان واژون شده کاسها را بر پشت گذارند و بتحریک سرین آن را بجنبانند و بدوش خود رسانند و قطره ای آب از آن نمیریزد و بمجاز محیل و مکار را گویند. (آنندراج) :
از حریفان قمار برده بسی
کاسه بازی چنین ندیده کسی.
میریحیی شیرازی (از آنندراج).
و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 127 شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
در اصطلاح موسیقی پردۀ حجاز. دایرۀ حجاز. هدایت آرد: راست قدیماً پرده (دایره) بوده است مانندراست پنجگاه و غیره. و حجاز نیز یکی از ملحقات دستگاه شور است. (از مجمع الادوار نوبت سوم ص 98 و 101)
لغت نامه دهخدا
عمل راست باز، پاکبازی، مقابل دغل بازی، مقابل تزویر و دغل، صداقت و دیانت و راستی و نمک حلالی، (ناظم الاطباء) :
نداریم بر پردۀ کج بسیچ
بجز راست بازی ندانیم هیچ،
نظامی،
چند سالم یتاقداری کرد
راست بازی و راستکاری کرد،
نظامی،
بسی کردند مردان چاره سازی
ندیدند از یکی زن راست بازی،
نظامی،
، عمل کردن براستی، کار کردن دور از کجی و انحراف:
تا کج نبود کمان غازی
از تیر مجوی راست بازی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
راسته بازار، (ناظم الاطباء)، صف بازار که عبارت از یکی از دو طرف بازار است و در آن دکاکین میباشد:
دل ناشاد من در راست بازار زیانکاری
نمی سازد بصد سودا خریدار زیانی را،
علی نقی کمره ای (از آنندراج)،
و رجوع به راسته بازار و راستا بازارشود
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ لَ زَ دَ / دِ)
آرام بخش. (آنندراج) :
چه روح افزا و راحت باری ای باد
چه شادی بخش و غم برداری ای باد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
مستوی القامه، معتدل القامه، راست قد، آخته بالا، کشیده قامت، سروقد:
همه شاه چهر و همه ماهروی
همه راست بالا همه راستگوی،
فردوسی،
،
درخت سرو، (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(فِ /فَ زْ / زِ دَ / دِ)
مقسط. (مهذب الاسماء). بخش کننده بقسط و عدل. بخش کننده بتساوی و استواء
لغت نامه دهخدا
وجود حقیقی که ذات باری تعالی باشد و در آن شبهه نیست، (انجمن آرا) (آنندراج)، ذات باری تعالی و واجب الوجود، (ناظم الاطباء)، موجود حقیقی را گویند که ذات باری تعالی باشد جل جلاله، (برهان)، این کلمه از لغات دساتیری است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به فرهنگ دساتیر ص 246 شود
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ کَ / کِ دَ / دِ)
مقابل کژبین، مقابل کج بین، مقابل احول و دوبین و کاژولوچ:
مر مرا آن ده که بستانی همان
گاه چونی کور و گاهی راست بین،
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 327)،
، که بدرستی بنگرد، که راست بیند، که حقیقت بیند، مقابل خطابین، مقابل نادرست بین، منصف مزاج و ناطرفدار و عادل، (آنندراج)، کسی که در چیزی بطور حقیقت بنگرد بدون ملاحظۀ جانبداری، حقیقت بین، (ناظم الاطباء) :
خطا بینند ار این هر پنجگانه
توانی راست بین شان کرد یا نه،
ریاضت کش مر این را راست بین کن
پس آنگاهی گمانت را یقین کن،
چو اینها راست بین گردند زآن پس
ترا سرمایه این اندر جهان بس،
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 525)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بیان کننده براستی. راستگو. صادق القول. راست گفتار:
وصف تو آن است کز زبان توگفتم
من بمیان ترجمان راست بیانم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
آنکه براستی شهره و نامی شده است، آنکه نام او براستی و درستی بر سر زبانهاست، آنکه نام او براستی مشهور و نامور گردیده است:
زبان ترازو که شد راست نام
از آن شد که بیرون نیاید ز کام،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
رفیق باز، که بیشتر در خدمت و کمک و معاشرت دوستان سرکند، معاشر، دوست پرست، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مستقیم کننده، راست کننده، از کجی برآرنده، استقامت دهنده،
نوعی از فنون سازندگی و صفتی از صفات سازهای ذوالاوتار است، (آنندراج) (برهان)، یکی از صفات سازهای ذوالاوتار و هم آهنگ، (ناظم الاطباء)، در اصطلاح الکتریسیته: مستقیم کننده در چراغهائی که برای برق بکار میرود،
لغت نامه دهخدا
که بال مستقیم دارد، مقابل کج بال،
حشره ای که بال راست و مستقیم دارد، مانند ملخ، آبدزدک، (از جانورشناسی عمومی ج 1 ص 160)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
حقیقت بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
با سخاوت، بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسن باز
تصویر رسن باز
عرب و عجم باز، آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند بند باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاس باز
تصویر تاس باز
نرد باز، بازیگری که با تاس نمایش دهد حقه باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه باز
تصویر کاسه باز
کسی که کاسه بازی کند، محیل مکار: (از حریفان قمار برده بسی کاسه بازی چنین ندیده کسی) (میر یحیی شیرازی)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از فنون سازندگی، صفتی از صفات سازهای ذوات الاوتار، چراغی که در دستگاه برق امتداد جریان را از یک طرف مستقیم میکند دستگاهی که یک جریان الکتریکی متناوب را به یک جریان یک طرفه تبدیل نماید مستقیم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست بیان
تصویر راست بیان
راستگو، راست گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راحت باش
تصویر راحت باش
فرمانی که نشانه پایان یافتن یا تعطیل کوتاه مدت تمرین نظامی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
حقیقت بین
فرهنگ فارسی معین
درستی، انصاف، راست کرداری
دیکشنری اردو به فارسی